علل اصلی بحران زیست محیطی به شدت کنونی در جامعه ایران به گفتمان سیاسی و قدرت و ساز و کارهای اعمال آن از زمان پهلوی تا کنون مرتبط است.
نعمت الله فاضلی استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در همایش «انسان، جامعه، محیط زیست و آب» که در دانشگاه تهران و به همت انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد به چرایی ایجاد بحران محیط زیست و آب با شدت و حدت کنونی پرداخت و گفت: برای پاسخ به این پرسش چند رویکرد مطرح شده که هیچ کدام بیان کننده علت غایی این امر نیستند. یک رویکرد معتقد است این بحران جهانی است و ما نیز جزئی از آن هستیم. اما این پاسخ ناکافی و نادرست است زیرا اگر یک طیف بندی از کشورها بر اساس این عامل داشته باشیم، ایران در طیفی قرار می گیرد که بیشترین شدت و حدت را در این زمینه دارد.
وی افزود: برخی معتقدند ضعف تکنولوژیک و عدم استفاده از فناوری های نامناسب زمینه ساز شکل گیری این بحران بوده است، اما این پاسخ نیز درست نیست زیرا کشورهای گوناگون در جهان با درجه تکنولوژیک مساوی و حتی پایین تر از ایران نیز بحران محیط زیستی به شدت ما ندارند. در کنار این رویکردها برخی فقدان اخلاق زیست محیطی در جامعه را در تشریح وضعیت کنونی موثر می دانند و شهروندان را مخاطب قرار می دهند، اما این پاسخ نیز صحیح نیست زیرا بحران های موجود در جامعه ما ساختاری است و معطوف به اخلاق شهروندان و اخلاق محیط زیستی نمی شود، هر چند که من با این گزاره که باید اخلاق شهروندان را اصلاح کرد موافقم.
گفتمان سیاسی و قدرت منشا بحران محیط زیست
این استاد جامعه شناسی علل اصلی بحران زیست محیطی به شدت کنونی در جامعه ایران را به گفتمان سیاسی و قدرت و ساز و کارهای اعمال آن از زمان پهلوی تا کنون مرتبط دانست و اظهار کرد: در دوره پهلوی یعنی از آغاز پیدایش دولت مدرن در ایران تا امروز، گفتمان حاکم برای تولید و اعمال قدرت تنها بر یک منبع تکیه دارد و آنهم طبیعت است. حکومت در مناطق مختلف برای تمام فعالیت های خود ثروت را از استخراج منابع طبیعی، بهره برداری و بهره کشی از آب، زمین و سایر منابع تامین کرده است. در نتیجه سایر منابعی که می توانستند و می توانند برای تولید، اعمال و بازتولید قدرت، نظم سیاسی و توسعه به کار روند کنار گذاشته شدند. از این روست که به دلیل اتکای یک جانبه قدرت به طبیعت ما با بحران کنونی مواجه هستیم.
وی با بیان اینکه از زمان پهلوی اول تا کنون فرهنگ چندان مورد توجه قرار نگرفته است، تصریح کرد: میراث فرهنگی، حافظه تاریخی، شناختی و عاطفی که مجموعه سرمایه های فرهنگی انباشته شده جامعه در طول تاریخ هستند تا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته و دولت ها به واسطه عدم توجه به فرهنگ و ناتوانی در تنوع بخشی به منابع قدرت، صرفا به طبیعت تکیه کرده اند.
نظام برنامه ریزی تشکیل دهنده سازو کار بهره گیری از طبیعت
فاضلی نظام برنامه ریزی کشور را تشکیل دهنده ساز و کار بهره گیری از طبیعت عنوان کرد و گفت: از زمان پهلوی اول نظام برنامه ریزی بر برنامه عمرانی استوار بود و تمرکز خود را بر ساخت و ساز قرار داده و بر امور عینی، مادی و کمیت پذیر اتکا داشت. به این معنا ما از آن زمان تا کنون، دال برنامه ریزی کشور را بر عمران و ساختمان، و نه انسان و تاریخ و فرهنگ قرار دادیم.
وی افزود: ساز و کار لفاظی ایدئولوژیک در نظام برنامه ریزی ایران از زمان پهلوی اول از دیگر عوامل این وضع هستند. به این معنا که در مقدمه برنامه ها، سخنرانی ها ومراسم ها مدیران و مسئولان شروع به لفاظی می کنند؛ گویی که تاریخ، فرهنگ، مردم و همه چیز را به خوبی می شناسند در حالی که این لفاظی یک نوع فریب نظام سیاسی است. این نظام برنامه ریزی با لفاظی های خود یک نوع فریب ساختاری را ایجاد کرده و گفتمان سیاسی را اشباع و اقناع می کند اما در عمل توجه واقعی به تاریخ، انسان، فرهنگ، نظام نمادین، گنجینه نشانه شناسی و یا جامعه نشان نمی دهد.
این استاد جامعه شناسی دومین دلیل اینکه به طبیعت در تولید قدرت توجه کردیم و خلاقیت، تاریخ، سرمایه های تاریخی و فرهنگی را کنار گذاشتیم را به بحران فقدان فرهنگ مرتبط دانست و گفت: زبان برنامه ریزی در ایران از همان ابتدا تا اکنون یک نوع زبان گفتمانی مهندسی محور و زبان ریاضی است. ما در این نظام تنها به چیزهایی می توانیم توجه کنیم که کمی باشند و مواردی که قابلیت کمی شدن نداشته باشند حذف و قربانی می شوند. به این ترتیب استعدادها، توانمندی ها، میراث فرهنگی، هنرها، سرمایه های نمادین و فرهنگی، خلاقیت ها، معماری، ارزش های تاریخی و تمام چیزهایی که امکان ادغام فرهنگ و اقتصاد و سیاست و اجتماع را فراهم می کند نادیده گرفته می شوند و جای آن را عمران و آبادانی، ساخت و ساز و ... می گیرد.
در عمران و آبادانی با تعریف ما جایی برای فرهنگ نیست
وی ادامه داد: در عمران و آبادانی با تعریفی که ما می شناسیم به دلیل فقدان فرهنگ چاره دیگری جز تخریب محیط زیست نداریم و ناچاریم هر روز بیش از پیش به منابع طبیعی تکیه کنیم. برای جبران این وضع زبان برنامه ریزی در ایران باید مورد بازبینی جدی قرار بگیرد و یک نوع زبان شناسی زیست بومی را شناخته و به نقد زبان برنامه ریزی در ایران بپردازیم.
فاضلی در بخش دیگری از سخنانش به مجموعه واژگان رایج در ادبیات ایران در صد سال اخیر اشاره و اظهار کرد: برخی مفاهیم و عبارات در زبان ما درونی شده که نمونه آن منابع لایزال طبیعی است این در حالی است که منابع طبیعی لایزال نیستند. افتخار به منابع طبیعی و رویکرد شکارگری نسبت به آن از دیگر آسیب های این نظام است و ما بر مبنای آن به مثابه شکارچیانی از انسان های ماقبل تاریخ هستیم که طبیعت را به روش گردآوری خوراک گذشته این بار با هدف معدن کاری زمین را می شکافیم و از این راه زندگی می کنیم.
وی تصریح کرد: ما نمی خواهیم انسان توانمند، سوژه خلاق و مسئولیت پذیر را تربیت کنیم زیرا نمی خواهیم که موقعیت های سوژه ای و خلاقیت را برای این شهروند و معاصر و مدرن را فراهم کنیم. قدرت آماده پذیرش سازوکارهای دموکراتیک به نحو موثر و کارآمد نیست از این رو نمی تواند سیاست های آموزشی، فرهنگی و مجموعه سیاستگذاری های خود را مبتنی بر انسان و فرهنگ استوار کند.
به پارادایم محیط زیستی بازگردیم
فقر دانش از دیگر استدلال های فاضلی برای تشریح بحران زیست محیطی اکنون جامعه ایران بود که با بیان آن گفت: فقر دانش موجب شده به جای فرهنگ بر طبیعت تکیه داشته باشیم اما ما باید به پارادایم زیست محیطی جدید بازگردیم که بر مبنای آن نیاز است دانش های جدید و زبان برنامه ریزی جدید را بیاموزیم. یکی از ویژگی های این نظام دستیابی به توسعه پایدار و متوازن است و یک پارادایم برنامه ریزی فرهنگی را شامل می شود که در آن انواع دانش ها شکل می گیرد و به آمار، اقتصادسنجی و ریاضیات متکی نیست.
وی اضافه کرد: در این پارادایم ملاحظات وسیع تری مدنظر قرار گرفته و دانش های تاریخی، میراث فرهنگی، زیست محیطی انسان، جغرافیا و تاریخ را در کنار هم می بیند. این در حالی است که در زبان برنامه ریزی امروز به هزار کلک و نیرنگ و راهبرد زبان شناسانه می گویند اصل مطلب تنها چیزهایی هست که قابل کمی کردن باشند.
این استاد جامعه شناسی ادامه داد: ما به اشکال مختلفی فراموش کرده ایم که مدیریت جامعه در جهان کنونی، جامعه سیاره ای و جامعه پیچیده و فراپیچیده به دانش فرارشته ای نیازمند است تا پیچیدگی های انسان، جغرافیا، تاریخ و تکنولوژی را لحاظ کند. نظام برنامه ریزی که زبان ریاضی و هژمونی مهندسی باشد انتهای آن ساخت و ساز به جای معماری و پایان طبیعت و نه یک زندگی سالم است. از این رو بحرانی که ما اکنون به آن دچار شده ایم به عدم ادغام فرهنگ و فرآیندهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر می گردد و فقدان و خلا فرهنگ، انزوای عواطف انسانی، ارزش های سنتی و پرهیز از توانمندی های خلاقه انسان را به دنبال دارد.
ادغام علوم انسانی در نظام برنامه ریزی راه حل بحران محیط زیست
وی درباره راه حل های برون رفت از این بحران اظها کرد: برای حل این بحران باید از ادغام علوم انسانی در نظام برنامه ریزی شروع کنیم. نظام کنونی در عمل علوم اجتماعی و انسانی نظیر فلسفه، مطالعات فرهنگی، انسان شناسی را کنار گذاشته و تنها بخش هایی که قابلیت کمی شدن دارند را لحاظ می کند. بحران محیط زیستی شاید آغازی برای پذیرش این رویکرد باشد که بدون علوم اجتماعی و انسانی ما همچنان بر طبیعت متکی خواهیم ماند و منبعی که گمان می کردیم لایزال است، رو به زوال رفته است. بحران آب نشانه ای از این زوال است و برای خروج از آن تنها یک راه وجود دارد و آن پذیرش علوم انسانی است. ما باید رویکردهایی از متن های ایدئولوژیک که تلاش می کنند این علوم را به حاشیه برانند را متوجه کنیم که با رویه خود با طبیعت می جنگند. مهندسان و پزشکان نمی توانند برای آینده طبیعت کاری را انجام دهند الا اینکه گفتمان های علوم اجتماعی سیطره بی چون و چرا بر نظام برنامه ریزی کشور پیدا کنند.