چهار سال پیش با تعدادی از جوانان علاقه مند در مشهد، گروهی تشکیل دادم و سفرهایی را تحت عنوان «سفرهای آقای کِرم» برای آشنایی بیشتر کودکان با طبیعت راه اندازی کردیم و آرام آرام با همان دستیارهایی که با من کار می کردند آن ها را برانگیختم که مدرسه طبیعت را برای نخستین بار در ایران راه اندازی کنند.
"عبدالحسین وهاب زاده"بیش از چهار دهه است که گروه کثیری از دانش آموختگان رشته های مرتبط با علوم زیستی در سراسر کشور با کتاب های عبدالحسین وهاب زاده، پیوندی جدانشدنی داشته اند. مردی که حاصل همه عمرش در گردآوری و ترجمه نزدیک به 25 عنوان کتاب مرتبط با بوم شناسی و رفتارشناسی برای دانش پژوهان خلاصه شده، حالا بعد از اینکه آخرین کتابش با عنوان «کودک و طبیعت»، موفق شده عنوان نخست کتاب سال محیط زیست ایران را از آن خود کند، هفته گذشته نیز برگ زرین دیگری به کارنامه خود افزود.
او پنجشنبه گذشته در شانزدهمین دوره اعطای جایزه ترویج علم ایران، موفق شد به پاس 40 سال تدریس و پژوهش و ترجمه در حوزه علوم زیستی جایزه انجمن ترویج علم ایران را نیز دریافت کند. دریافت جایزه ملی محیط زیست در سال 1384 از رئیس دولت اصلاحات، دریافت جایزه مهرگان علم در سال 1385و دریافت جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال های 75 و 89 تنها بخش کوچکی از کارنامه علمی و زیست محیطی اوست. اما آنچه باعث شده این بوم شناس به عنوان یکی از مؤثرترین فرهیختگان محیط زیست کشور در سال های اخیر بدرخشد، تلاش اش برای تأسیس مدرسه طبیعت در ایران بوده که سال گذشته با افتتاح نخستین مدرسه طبیعت در مشهد با عنوان «کاوی کنج» سرانجام به بار نشست.
با گذشت نزدیک به یک سال از این واقعه اکنون چند مدرسه دیگر با عنوان مدرسه طبیعت با تلاش و آموزه های این بوم شناس در شهرهای دیگر آغاز به کار کرده است. تجربه کار با کودکان چنان برای این بوم شناس خوشنام کشورمان جذاب و مؤثر بوده که می گوید: «شاید بهتر بود از ابتدا به جای تمرکز بر بزرگسالان، همه تلاشم را بر کودکان معطوف می کردم، چرا که در کودکان می توان عشق به طبیعت را پرورش داد اما به شما بزرگسالان تنها می توان آموزش محیط زیست داد نه عشق به طبیعت را.»
او می افزاید: «بزرگان محیط زیست ایران را ببینید! آیا حتی یک مورد از آنها را می توانید پیدا کنید که در کودکی یک تجربه غنی در تماس با طبیعت نداشته باشند و در بزرگسالی شال و کلاه کرده باشند برای حفاظت؟ » اکنون به بهانه تلاش های شبانه روزی این بوم شناس برای تأسیس مدارس طبیعت که او را به یکی از اثرگذارترین چهره های حال حاضر محیط زیست ایران بدل کرده، روزنامه ایران گفتگویی با وی انجام داده است.
آقای وهاب زاده چه شد که یکباره بعد از 40 سال آموزش و تألیف و ترجمه در حوزه بوم شناسی و محیط زیست، ناگهان تغییر گرایش داده و رفتید سراغ بچه ها و ایجاد مدرسه طبیعت؟
درست است که روی کودکان متمرکز شده ام اما آموزش را رها نکرده ام، مثلاً آخرین کتابم با عنوان «کودک و طبیعت» باز هم یک درسنامه برای مربیان و فارغ التحصیلان دانشگاه هاست که بتوانند این بار با کودکان کار کنند، البته من همیشه دوست داشته ام با کودکان کار کنم، اما ذهنم به تازگی سراغ مدرسه طبیعت نرفته، من تقریباً از همان زمان که در دانشگاه بوم شناسی می خواندم و نخستین مقاله را درباره رابطه کودک و طبیعت به نام «The Ecology Imagination in Childhood» که متعلق به ادیت کاب بود خوانده بودم، ذهنم معطوف به این موضوع شد. زمانی که این بحث هنوز به صورت یک رشته تحصیلی تمام عیار در نیامده بود.
مطالعات شخصی ادیت کاب، او را به این نتیجه رسانده بود که تجربه طبیعت در کودکی بر احساسات و بر انگیزش های کودکانه تأثیرات عمیقی می گذارد، به نحوی که برای تمام عمر می ماند.این مقاله را من 44 سال پیش خواندم بعد از آن هم به این موضوع علاقه داشتم مثلاً در کتاب بوم شناسی، علم عصیانگر یکی از مقالاتی که ترجمه کردم به همین موضوع می پردازد به نام «کودکی به یاد مانده»، منتها در بوم شناسی هم این بحث وجود دارد که انسان تأثیراتی از زیستگاه اجدادی اش - که میلیون ها سال در آن زندگی کرده- می گیرد که این تأثیرات دیرپا هستند من اینها را می دانستم اما به نظرم نمی آمد این کاری باشد که مسئولیتش با من باشد و فکر می کردم این موضوع مربوط به صاحبان تعلیم و تربیت است و باید صاحبنظران آن رشته سراغ آن بیایند، ولی از یک جایی به بعد احساس کردم که در تعاملم با دانشجوها انگار دارم در زمین شوره زار سنبل می کارم.
دانشجوهای ما هیچ گونه احساسات و عواطفی نسبت به طبیعت از خودشان نشان نمی دهند مگر همان هایی که پیشینه تعامل با طبیعت یا تبار روستایی دارند و بعد بیشتر روی این موضوع متمرکز شدم و به این نتیجه رسیدم که این نازک طبعی را باید کنار بگذارم که این رشته من نیست، چرا که عملاً کس دیگری را ندیدم که بیاید تمام عیار خودش را درگیر این مسأله کند. به نظرم می آمد که ما داریم جوان هایمان را از دست می دهیم، نسل جدید رابطه شان با طبیعت کم است و همه توانایی هایی را که باید در این تعامل با طبیعت شکل بگیرد از دست می دهند، یعنی استعدادهای حسی، حرکتی، شناختی و عاطفی شان ناقص می ماند و چون با هم در طبیعت نیستند و بودنشان فقط در کلاس هاست اینها تجربه اجتماعی هم به دست نمی آورند چون کلاس جای تجربه اجتماعی نیست. کودک در طبیعت می تواند تجربه اجتماعی را به دست بیاورد.
مطالعات روانشناسان نشان می دهد که بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی ما، نداشتن روحیه کارهای جمعی، تحمل نکردن دیگران و خودخواهی به خاطر بزرگ شدن در فضای بسته است. حالا اینها همه یک طرف، من به عنوان یک بوم شناس که به سرنوشت میراث های طبیعی و محیط زیست خودمان علاقه مند بودم می دیدم اینهایی که از دانشگاه های ما فارغ التحصیل می شوند و پیشینه تجربه با طبیعت در کودکی نداشتند هیچ میلی برای نجات طبیعت ندارند، یعنی قطع این رابطه با طبیعت یک معامله دو سر باخت است یعنی هم نسل ها می بازند و هم طبیعت می بازد. لذا به نظرم آمد باید از یک جایی شروع کنیم. حالا اینکه من به اندازه کافی برای این کار ذیصلاح هستم یا نه، به نظرم آمد که باید شروع کنم، شاید کسانی که صاحب صلاحیت هستند بعدها بیایند و کار را از دست من بگیرند و ادامه بدهند.
اقدام عملی تان برای ایجاد مدرسه طبیعت از چه زمانی شروع شد؟
4 سال پیش با تعدادی از جوانان علاقه مند در مشهد، گروهی تشکیل دادم و سفرهایی را تحت عنوان «سفرهای آقای کِرم» برای آشنایی بیشتر کودکان با طبیعت راه اندازی کردیم و آرام آرام با همان دستیارهایی که با من کار می کردند آنها را برانگیختم که مدرسه طبیعت را برای نخستین بار در ایران راه اندازی کنند، سپس شروع کردم تا موضوع رابطه کودک و طبیعت و نقش اش در آینده محیط زیست ایران را در جلساتی که در شهرهای مختلف ایران برگزار می شد طرح کنم و البته فیس بوک و شبکه های مجازی هم خیلی به کمکم آمد. برای همین امروز علاقه مندان زیادی در سراسر کشور دور هم جمع شده اند و من فقط راهنمایی داده ام و آنها هستند که دارند مدرسه طبیعت را در شهرهای خود راه اندازی می کنند.
سفرهای آقای کرم چگونه شکل گرفت و چرا این نام برای سفرها انتخاب شد؟
در سفرهایی که می رفتیم بچه ها اسم های مختلف به من می دادند و چون کرم و سوسک و حشرات مختلف را برایشان می گرفتم تا آنها را لمس کنند، من را آقای کرم، آقای سوسک، آقای حشره و... صدا می زدند و در یک بارش فکری بین همکارانم اسم آقای کرم به خاطر توجهی که یکی از کودکان داشت و مرتباً از این اسم برای صدا کردن من استفاده می کرد محبوب تر شد. در سفرها ما بچه ها را با یکی از والدین شان می بریم چون مجوزی برای برگزاری سفرها نداریم و مسئولیت قانونی بردن بچه های کم سن و سال به طبیعت خیلی سنگین است. ضمن اینکه اگر قرار باشد بچه ها تجربه ای کسب کنند و بعد خانواده ها آنها را از ادامه این تجربه بازدارند کار ما بیهوده می شود، لذا به این فکر افتادیم که والدین شان حتماً باشند تا هم به عنوان مراقب به ما کمک دهند و هم با آنها طی سفر در مورد اهمیت موضوع صحبت کنیم و تشویق شان کنیم که این کارها را حتی وقتی دیگر امکان همراهی ما با کودکان شان فراهم نیست ادامه دهند.
بچه ها در مدرسه طبیعت و سفرهای آقای کرم چه تجربه هایی کسب می کنند که آموزش شما را از آموزش کلاسیک در مدرسه ها متفاوت می کند؟
ما در گذشته دو چیز در شهرها داشتیم که امروز از دست داده ایم. محله و طبیعت! کودکان در محلات با هم بازی می کردند و طبیعت هم دور از دسترس نبود. طبیعت از حیاط خانه مردم شروع می شد تا زمین های رها شده در داخل شهر و فضاهای طبیعی پیرامون شهر که با اندک رفت و آمدی قابل دسترس بودند، اما امروز همه از بین رفتند. از سوی دیگر آموزش در فضاهای سربسته مثل مدرسه و کلاس هر چه بیشتر تبلیغ می شود و والدین تحت تأثیر تبلیغات سیستم های آموزش دهنده تشویق می شوند کودکان شان را در این کلاس ها ثبت نام کنند. ما در سفرهایمان تلاش می کنیم این نقیصه را جبران کنیم.
در مدارس طبیعت شما با کمک معلمان آموزش مستقیم می دهید یا صرفاً مربیان شما، نقش تسهیل گر را ایفا می کنند؟
قبل از اینکه به این سؤال پاسخ بدهم باید بگویم نگاه تکاملی به کودک که ما با الهام از آن، این مدرسه را ساختیم با نگاه آموزش و پرورش کاملاً متفاوت است. در آموزش و پرورش، این کودک است که سر کلاس می نشیند و معلم به او درس می دهد ولی نگاه ما به کودک این است که کودک برای شناخت محیط زیست پیرامونش، دارای یک خرد ذاتی است که محصول میلیون ها سال تکامل اش است که اگر به او اجازه بدهیم می تواند استعدادهای حسی،حرکتی، شناختی و عاطفی خودش را در تعامل با طبیعت تحقق ببخشد، مهارت های زندگی پیدا کند و برای مسائلی که در تعامل با طبیعت پیش می آید راه حل پیدا کند و این، آن چیزی است که بیش از همه در زندگی امروز به آن نیاز داریم یعنی قدرت حل مسأله و خلاقیت ها اینجا شکوفا می شود. بنابراین ما اعتقاد نداریم که باید به بچه درس بدهیم بلکه اعتقاد داریم که باید به بچه عمیقاً نگاه کنیم و از او درس بگیریم چون او به طور ذاتی خلاق است و اگر اجازه پیدا کند و ما به او آموزش ندهیم آن خلاقیت ها در ارتباط با طبیعت بروز می کند و برای همه مسائلش راه حل پیدا می کند.
جایگاه مدرسه طبیعت در نظام آموزشی ایران کجاست؟
یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که مدرسه طبیعت هنوز جایگاه قانونی مشخصی ندارد، نه آموزش و پرورش خودش را در قبالش مسئول می داند و نه بهزیستی و سازمان حفاظت محیط زیست، هیچ کدام خودشان را در قبال مدارس طبیعت مسئول نمی دانند. ما امروز برای مدارس طبیعت همان مشکلاتی را داریم که صد سال پیش سید حسن رشدید برای تأسیس مدارس داشت. یکصد سال پیش بسیاری از مردم می گفتند بچه هایتان را به مدرسه نفرستید اینها لاابالی و بی دین می شوند. ولی امروز هیچ کس تصور اینکه بچه اش به مدرسه نرود، ندارد.
ما نیز امروز همین وضعیت صد سال پیش را داریم یعنی نه جایگاه قانونی داریم و نه مردم می دانند که ضرورت آمدن بچه هایشان به این مدارس چیست و نه نظام آموزش ما از خودش واکنش درستی نشان می دهد ولی کم کم همه دارند درگیر می شوند یعنی هم بهزیستی دارد درگیر می شود و هم آموزش و پرورش و هم دفتر آموزش سازمان حفاظت محیط زیست به برکت وجود آقای محمد درویش که خیلی خوب پیگیر هستند و با صدور گواهینامه هایی مدارس طبیعت را به رسمیت شناخته اند.
آیا مدارس جم (جامع محیط زیستی) که سازمان حفاظت محیط زیست پیگیر راه اندازی اش در کشور است همان مدارس طبیعت است؟
نه این دو با هم متفاوت هستند. من تأکید می کنم که مدرسه طبیعت را باید به عنوان یک مفهوم ببنیم.
لطفاً بیشتر توضیح دهید که منظورتان چیست؟
یعنی جامعه را باید متقاعد کنیم که بچه های شما تا 11 یا 12 سالگی به یک رابطه مستمر، واقعی، ملموس، خلاقانه و ولگردانه با محیط های طبیعی نیاز دارند. آنها نیاز دارند که در این فضاها باشند و کسی چیزی به آنها دیکته نکند و آموزش ندهد و فقط مراقبت کنند که آنها به خودشان و طبیعت آسیب جدی نزنند نه اینکه آسیب نزنند.
یعنی یک درصدی از آسیب به طبیعت و گیاه و حیوان را در مدارس طبیعت مجاز می دانید؟
بله. برای اینکه در جریان این آسیب است که آنها می توانند موجود زنده را ادراک کنند. بچه ها در سنین پایین نمی توانند با انسان دیگر همذات پنداری کنند، چه برسد به یک جانور. آنها نمی دانند اگر بال پروانه را بکنند پروانه قادر به پرواز نیست یا اگر پاهایش را کندند نمی تواند راه برود. لذا طبیعی است تا حدی با حیوان خشن بوده یا به آن آسیب بزنند.
ما در گام اول جلوی آنها را نمی گیریم ولی بعد آرام آرام با آنها درباره اینکه چطور باید با حیوان رفتار کنند صحبت می کنیم و دستیارهای ما توجه فوق العاده ای به این موضوع دارند که قبل از هر چیز نظر آنها را به اینکه باید با حیوانات درست برخورد شود جلب کنند. ما هم و غم مان این است که بچه ها با حیوانات درست رفتار کنند ولی ذات کودکان در این سنین به گونه ای است که تا تجربه کسب نکنند، نمی توانند از وجود حس و درد و ناراحتی در حیوان با خبر شوند. بنابراین یک حداقلی از آزار در سنین کودکی طبیعی است و تلاش ما این است که این حداقل را کاهش دهیم.
آیا ایده مدارس طبیعت در کشور ما مورد پذیرش نظام آموزش و پرورش قرار گرفته است و می تواند جایگزین مدارس ابتدایی شود؟
این ایده در تمام ایران در حال گسترش است، از من در خیلی از شهرها دعوت شده که بروم و کمک کنم تا این ایده روی زمین تجلی پیدا کند. از شهرهای شمالی گرفته تا اهواز، اصفهان، بندرعباس، تهران و... پیرو تفاهمنامه ای که اخیراً بین سازمان حفاظت محیط زیست و آموزش و پرورش برای بردن محیط زیست به برنامه درسی مدارس نیز منعقد شده، یک شورای مشورتی مرکب از کارشناسان مربوطه در سازمان حفاظت محیط زیست شکل گرفته و ایده مدرسه طبیعت اینجا بخوبی پذیرفته شده و حتی در منشوری که برای مدارس جامع محیط زیست تهیه شده، راه اندازی«مدرسه طبیعت» هم درج شده است.
من امید دارم علاوه بر استقبالی که از سوی مردم و نهادهای مردمی تا به امروز صورت گرفته، بشود این موضوع را از کانال های رسمی هم پیش برد. آرمان ما این است که مدارس طبیعت برای دوره ابتدایی جایگزین مدرسه کلاسیک شود و ممکن است در آینده اتفاق بیفتد. همین الان هم خیلی از خانواده ها مراجعه می کنند و علاقه مندند بچه هایشان را در دوره ابتدایی در چنین مدرسه هایی ثبت نام کنند ولی هنوز زیرساخت های آن وجود ندارد. چون ما به خیل عظیمی از تسهیل گران و مربیان نیاز داریم.
نظام آموزشی هم باید اهمیت این موضوع را بخوبی درک کند که کلاس آفتی است برای رشد استعدادهای کودکان و بچه ها باید بیرون از کلاس بسیاری از فعالیت هایشان را انجام دهند، حتی خواندن و نوشتن را. بنابراین تا رسیدن به آن مرحله هنوز راه درازی داریم.
سابقه تأسیس مدارس طبیعت دردنیا به چه زمانی بر می گردد و کدام کشورها بیشترین تجربه را دارند؟
مدارس طبیعت سابقه تاریخی طولانی ندارند، یعنی بیشتر از 20 سال نیست که این مدارس تحت عنوان مدرسه جنگل در اروپا به طور جدی مطرح شده اند ولی امروز نزدیک به 1000 مدرسه جنگل در دانمارک، آلمان، سوئیس به راه افتاده البته در امریکا نخستین مدرسه از 2000 به بعد راه اندازی شد. در اروپا این مدارس بتدریج هم عرض مدارس ابتدایی کلاسیک می شوند و بسیاری از خانواده ها بچه هایشان را در این مدارس ثبت نام می کنند اما در امریکا همچنان در مقاطع سنی قبل از ابتدایی محدود شده است.
الان چند مدرسه طبیعت در ایران داریم؟
مدرسه هایی که الان فعال هستند در مشهد، عباس آباد چالوس، اصفهان، کرمانشاه و کیاشهر گیلان هستند ولی بزودی مدرسه طبیعت بیرجند، تهران، شیراز، رشت، ساری، اهواز، همدان، مراغه، تربت حیدریه، سبزوار، یزد و اردکان هم راه می افتد.
هزینه های مربیان و تسهیل گران مدارس طبیعت از کجا تأمین می شود؟
در مدارسی که در شهرها تأسیس شده بچه ها مبلغ کمی به عنوان ورودی پرداخت می کنند و تا الان بیشتر کسانی که در مدارس مشغول کار شده اند با کمترین امکانات و حقوق کار می کنند و با همین پرداختی ها مدرسه را می گردانند، چون بیشتر عشق شان بوده که آنها را به این کار واداشته و البته بخشی از هزینه های مدرسه ها را هم خیرین دادند. امیدوارم درآینده از خیرین بیشتری برای راه اندازی این مدارس استفاده کنیم چرا که به باور من هیچ خیراتی برای پرورش نسل آینده ایران و صیانت از محیط زیست بالاتر از خیراتی که بتواند مدارس طبیعت را به وجود بیاورد نیست.
آغاز به کار مدرسه طبیعت تنگراه که اصلی ترین مدرسه طبیعت ایران خواهد بود و در مجاورت ارزشمندترین پارک ملی ایران یعنی پارک ملی گلستان توسط شما و خانواده تان در دست ساخت است، چه تأثیری می تواند در آینده حفاظت از این پارک داشته باشد؟
مدرسه تنگراه با 7000 متر مربع ایستگاه اولیه است. در واقع ما روی آن 90 هزار هکتار وسعت پارک حساب کردیم که به عنوان آزمایشگاه مدرسه عمل کند. درگام اول آرزوی من این است که مدرسه تنگراه بتواند کودکان مدارس روستاهای اطراف پارک را تحت پوشش قرار دهد. من بیش از 40 سال است که به پارک ملی گلستان می روم و همین جایی که امروز مدرسه را بناکردیم اقامت می کردم. آن زمان یک خانواده تنگراهی با چند بچه در مجاورت این منطقه زندگی می کرد. اینها همیشه به عنوان کودکان شاد جلو چشم من بودند و هیچ وقت به اینها به چشم اینکه ممکن است تهدیدی برای پارک شوند نگاه نمی کردم. اما امروز بچه هایی از زمره همین کودکان دیروزی، شکارچیان قهار امروزی و آفتی برای پارک شده اند، چون هیچ کس در دوران کودکی عشق به طبیعت را در وجود آنها پرورش نداد و حالا امید دارم بتوانیم تجربه طبیعت را به شکلی که کودکان را به عنوان شهروندان متعهد زمین، به حفاظت علاقه مند کند، بپرورانیم تا در آینده این کودکان بتوانند نقش خودشان را در حفاظت از همان پارک ملی ایفا کنند.
شما می گویید بچه هایی که در کودکی با طبیعت تعامل دارند، در آینده نسلی متعهد تر و مسئول تر نسبت به محیط زیست خواهند شد.اگر این گونه است پس چرا برخی از روستاییان که ارتباط مستقیم با طبیعت دارند شکارفروش می شوند یا درختان را قطع می کنند؟
بله، سؤال بسیار خوبی است. ببینید کودک و نوجوان در مراحل مختلف سنش بر اساس یافته های علمی ارزش های مختلفی را کسب می کند. مثلاً تا سن 6سالگی ارزش های منفی نگرانه و تسلط جویانه نسبت به طبیعت دارد و از خیلی از چیزها می ترسد یا دوری می کند یا می خواهد مال خودش کند یا اصلاً به سرنوشت آن حیوان فکر نکند. از 6 تا 12 سالگی ارزش های ابزار گرایانه،زیباشناختی و انسان مدارانه به طبیعت می دهد و طبیعت را چیزی شبیه به خودمان می بیند و از 12 سالگی به بعد،مفاهیم انتزاعی تر و مفهومی تر و اخلاقانه تری نسبت به طبیعت دارد. درمورد کودکان روستایی باید بگویم کودک پرانگیزه و توانا بار می آید ولی به طبیعت به گونه ای نگاه می کند که باید از آن فقط برداشت کرد. اینها آن چیزی است که ما باید به بچه روستایی یاد بدهیم.
آقای وهاب زاده آیا می توان امیدوار بود اصلاً چیزی از طبیعت ایران در آینده باقی بماند که این کودکان بخواهند حافظانش در آینده نزدیک باشند؟
امروز هر شهروند که در شهرهای بزرگ ساکن است مشکلات محیط زیست را با ریه هایش تجربه کرده و لازم نیست بگوییم که وضعیت چقدر وخیم است. توجه داشته باشید اگر تمام فعالیت های ما برای حفظ محیط زیست همین امروز به جریان بیفتد و بخواهیم تمام تالاب ها و جنگل هایمان را احیا و هوای شهرهایمان را پاک کنیم، اما کودکانمان را نادیده بگیریم – آن هم در این سنینی که سرنوشت ساز است و علاقه شان به طبیعت شکل می گیرد- مثل این است که سرکیسه را محکم گرفته ایم و ته کیسه باز باشد.
بنابراین یکی از مهمترین اقدام هایی که برای حفظ میراث طبیعی پیش روی ماست این است که تجربه طبیعت را برای آنها تأمین کنیم، چون تنها راهی که می تواند حفظ طبیعت را پایدار کند این است که به بچه ها بپردازیم. به نظرم می رسد که اگر بتوانیم غفلت های گذشته را جبران کرده و به کودکان بپردازیم و ذهنیت مسئولان را به این موضوع تغییر دهیم، امید دارم که نسل آینده همان نسل متعهد و علاقه مندی شود که طبیعت را حفظ کند. در این صورت فعالیت هایی که امروز برای حفظ طبیعت می کنیم، آن زمان می تواند پایداری پیدا کند.