ما در #داستان ها #زندگی نمی کنیم؛ داستان هایی که #عاشق و معشوق، بدون هیچ کدورتی در تداوم روزها، #عشق را قدم می زنند؛ بدون تکرار!
مفهوم افسون زدایی شدن جهان در جامعه شناسی و توسط ماکس وبر مطرح شد. به نظر وبر، انسان در جامعه این عصر هر روز بیشتر نسبت به زندگى، احساس «عادت وارگی» پیدا می کند چون عقلانیت، جای توهمات پیشین را رفته رفته می گیرد. نویسنده در این یادداشت، ترکیب افسون زدایی شدن جهان را از دریچه نگاه به عشق واکاوی کرده است.
در این یادداشت می کوشیم تا نمود عقلانی عشق در زندگی را نشان دهیم و روشن کنیم که تا چه اندازه عشق می تواند راستی بگیرد؛ آن هم در جهانی که در دور شدن از توهمات و تمایل به درک واقعیت پیش رفته است.
برخی از ما می کوشیم تا ارتباط آتشینی که بین دو جنس در لحظه ای معین شکل می گیرد و به دلایل مختلف از جمله نشناختن نقاط مشترک و متضاد یکدیگر، و بسنده کردن به وابستگی ای که یک باره پیش می آید و البته آتش آن سرد می شود، به نام عشق خطاب کنیم و مدام از آن حرف بزنیم. این اشتباهی مصطلح است که چه بهتر از آن به شیدایی در نگاه اول به جای عشق نام ببریم. عشق، برای خیلی از ما معنایی تقریبا مشترک دارد. اینکه در آن زمان خاص، قلب عاشق، تپیدن می گیرد هنگامی که «او» می آید و نبض دست ها با نهایت سرعت، می زنند؛ آدمی در این لحظه، به طور فجیعی بی خود از خویش می شود و بدل به موجودی دیگر می گردد؛ کسی که فرمانبردار است و با تمام حرف ها و نظرات معشوق به گونه ای غیر قابل باور، همنظر! عاشق می گوید آن زمان که تلاقی چشم ها در نقطه ای اتفاق می افتد؛ آنجا آغاز زمین است! اما برخلاف دنیای شعر و ادبیات در جهان افسون زدایی شده، با حقایق پیچ در پیچ و بدون پشتوانه، معشوق منتظر عاشقی چنین نمی ماند و این دروغ است که او هزار سال با گیس های سفید، کلون در را نیندازد تا عاشق به در بکوبد!
واقعیت این است که ما در داستان ها زندگی نمی کنیم؛ داستان هایی که عاشق و معشوق، بدون هیچ کدورتی در تداوم روزها، عشق را قدم می زنند؛ بدون تکرار! نه نمی تواند چنین تصویری بگیرید. چراکه در حیطه ی باور نمی گنجد که دو «کیستی» متفاوت، که هرکدام «خودشان» هستند به یک باره به «یکی» مبدل گردند و خویشتن خویش را به کناری گذارند که عشق، جادوی آن باشد! که اگر چنین در نظر بگیریم «من» را به «او»ي مطلق تبدیل کرده ایم و زیستن مان، عادتی می شود تا مرگ! عشق، در معنای ظاهری آن، جادوی لحظه است و در جهان امروز، انتظاری که به ناگاه می تواند به انفجار و جدایی مبدل شود. اما واقعیت این است که تعریف بالا، عین شیدایی است چرا که پشتوانه عشق، فهم مشترک و درگیر شدن عواطف مدیریت شده است.
بر این اساس می توان هنوز هم سر یک میز با دیگری نشست و به جای یک فرد شدن، به نتایجی مانند تقسیم فردیت رسید. این بدان معناست که از تعریف ماورايی و ادبی عشق، به سمت آنچه در دنیای واقعی عملی است حرکت کنیم. عاشق و معشوق هنوز هم می توانند وجود داشته باشند، اما نه به شکلی که یکی تا ابد در حال ناز خریدن باشد و دیگری ناز بفروشد. در جهان افسون زدایی شده، عشق و عقل با یکدیگر بیگانه نیستند و می توانند در تعامل باشند و عیب های هم دیگر را بپوشانند. عاشق به دنبال کسب زیبایی است و عقل هم زیبایی را دوست دارد. مساله اینجاست که خرد، می تواند برآیند رسیدن به زیبایی را نیز در نظر بگیرد؛ یعنی او معیار رسیدن به زیبایی را شناخت آن می داند و اینکه تا چه اندازه با این زیبایی همپوشانی می تواند داشته باشد، نه اینکه فقط آن را به دست بیاورد و بعد با تلنگری از دست بدهد. بنابراین برای کسی که عاشق است، هر روز می تواند روز معشوقش باشد.
پیشنهاد: تغییر مفهوم عشق در جامعه کنونی ایران
سلام
ممنون بابت مقاله پرمحتوای شما.
از نویسنده ی محترم هم نهایت تشکر رو دارم.