پروژه یوز آسیایی یکی از دامنه دار ترین پروژه های بین المللی درباره یک گونه جانوری در ایران است، این پروژه تا به آنجا پیش رفت که حتی تصویر یوز را به لباس بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران کشاند و در یکی از بزرگ ترین رویدادهای ورزشی جهان مساله یک گونه در حال انقراض در ایران را مطرح کرد. اما این پروژه از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
در گفت و گو با هومن جوکار مدیر پروژه یوزپلنگ آسیایی از او درباره دلایل شکل گیری این پروژه، دستاوردها و برنامه های آن پرسیدیم. جوکار در گفته های خود به درستی بر این نکته اشاره کرد که پروژه یوز به هیچ فردی تعلق ندارد و گروهی از افراد در بازه های زمانی مختلف به آن پیوسته و پروژه را رو به پیش برده اند.
تعریف پروژه ای برای حفاظت از یوزپلنگ آسیایی بر چه مبنایی شکل گرفت؟
پروژه یوز از سال 2001 میلادی که حدود سال 80 شمسی است شروع شد. اما دلیل آغاز آن به سال های پیشین باز می گشت؛ پس از انقلاب به واسطه کم شدن توان سازمان حفاظت محیط زیست و تغییر نگرشی که در دولت های جدید وجود داشت، وضع حفاظت در ایران سست شده بود. به عنوان مثال مناطقی مثل پناهگاه حیات وحش خوش ییلاق از یک منطقه با اهمیت سازمان محیط زیست به یک منطقه کاملا بی اهمیت تبدیل شد. در گذشته "خوش ییلاق" به نام سرنگیتی ایران شناخته شده بود؛ به گونه ای که وقتی یکی از مستندسازان قصد ساختن فیلمی درباره حیات وحش ایران و یوزپلنگ را داشت به او قول تهیه فلیم و عکس از یوزپلنگ در پناهگاه حیات وحش خوش ییلاق در طول یک روز را می دهند ولی او باور نمی کرد چون حتی در آن زمان در آفریقا هم یوز به این سادگی دیده نمی شد. در آن دوران بیژن دره شوری راهنمای این مستندساز برای تهیه تصاویر یوز می شود و او را به خوش ییلاق می برد، آنها در دشت زردابه چند دسته یوز در چند ساعت می بیینند و باز می گردند این در حالی است که در سال های بعد حتی شک داشتیم در این پناهگاه یوز را داریم یا خیر که با مشاهده دو قلاده در سال 90 این فرض که همچنان در خوش ییلاق، یوز وجود دارد تقویت شد.
در سال های بعد از انقلاب چند سالی طول کشید تا سازمان حفاظت محیط زیست خود را تقویت کند و در ادامه به گونه ها و زیستگاه های از دست رفته بیندیشد. قاعدتا اولین اولویت زیستگاه های از دست رفته بود به این معنا که اول پارک ملی کویر یا خارتوران را نگه دارد. اما در سال 1372 یا 1373 این پرسش در سازمان مطرح شد که وضعیت گونه هایی مانند یوزپلنگ در ایران نامعلوم است. اتفاقا در آن سال ها هوشنگ ضیایی در بخش پستانداران سازمان مشغول به کار بود و من هم به دنبال موضوع پایان نامه بودم، او به من پیشنهاد داد که یک بررسی از وضعیت یوزپلنگ در ایران انجام شود. از این رو من به دنبال منابع برای این موضوع بودم و می توانم بگویم تمام چیزهایی که از قبل از انقلاب تا آن سال جمع کردم در حد سه جمله از آقای پل جاستین، هرینگتون و فیروز بود. همچنین یک پرونده از گوشت خواران در سازمان حفاظت محیط زیست به نام گزارش مشاهدات یا اتفاقات وجود داشت و در آن سرجمع 40 تا 50 مشاهده از قبل از انقلاب تا آن زمان مطلب بود که با جمع آنها به دو برگه اطلاعات نمی رسید.
بنابراین بررسی وضعیت این گونه با توجه به حجم مطالبی که درباره آن وجود داشت بسیار دشوار بود؛ حتی این تردید وجود داشت که آیا یوزپلنگ در ایران منقرض شده است یا خیر. در سال های بعد و 1375 دکتر هرمز اسدی بعد از سال ها به ایران برگشت و جهت انجام فعالیت های بیشتر برای پیگیری وضعیت یوز در ایران تماس هایی را با IUCN برقرار کرد. او همزمان با UNDP با IUCN در این باره صحبت کرد که دست آخر پیتر جکسن به عنوان رئیس بخش گربه سانان IUCN با یک هسته مرکزی به ایران آمد و کارشناسان مرتبط سازمان حفاظت محیط زیست نظیر هوشنگ ضیایی، دکتر ریاضی، هرمز اسدی را دور هم جمع کرد. جکسن همچنین از کارشناسان خوب جهانی دعوت کرد وضعیت یوز در ایران را بررسی کنند و نتیجه تمام این بررسی ها به این امر ختم شد که باید پروژه ای برای حفظ باقی مانده های یوز در ایران در قالب همکاری مشترک سازمان حفاظت محیط زیست و UNDP انجام شود. در واقع می توان گفت پروژه یوز یک قهرمان ندارد و آدم های مختلفی در یک بازه زمانی 7 الی 8 ساله زحمت کشیدند تا بالاخره این پروژه شکل گرفت. آنها همچنین سندی تدوین کردند که الان به آن برنامه عمل می گویند و در آن سند به طور واضح گفتند که ما چیزی درباره یوزپلنگ نمی دانیم. (البته در این بازه زمانی من پایان نامه ای را از آخرین وضعیت یوز در ایران انجام داده و بر اساس گزارشاتی که در سازمان درباره وضعیت یوز وجود داشت جدولی درست کردم. در گام بعدی تمام مناطقی را که در آن ها گزارش مشاهده یوز وجود داشت را پس از مصاحبه با محیط بانان بررسی میدانی کردم. در ادامه رد پای یوز در این مناطق را پیگیری شد و از این فرآیند اولین فیلم درباره یوز به نام آخرین بازمانده یوز آسیایی توسط آقای جهرمی ساخته شد) تیمی که در نهایت قرار بود پروژه را انجام دهد نهایتا روی 5 زیستگاهی که در پایان نامه بنده به عنوان زیستگاه یوز آمده بود، تمرکز اولیه خود را انجام داد هر چند که در مراحل بعدی 10 منطقه شناسایی شد. در این مرحله درباره وضعیت یوز و تهدیدات آن ما با فقدان اطلاعات مواجه بودیم (البته در آن زمان تهدیدی به جز شکار و دامپروری برای یوز وجود نداشت و ما با بحث معادن و جاده سازی به این شکل که امروز با آن مواجهیم، روبرو نبودیم) بنابراین در فاز اول ما برای حفاظت بیشتر مساله کمبود محیط بان ها را مدنظر قرار دادیم؛ زیرا در آن دوره زیستگاه های یوز به واسطه شکل کویری کمتر مورد توجه قرار داشتند. با شروع پروژه یوز، این مناطق اهمیت پیدا کرده و درخواست محیط بان بیشتر مطرح شد و جمعی حدود 40 نفر به جمع محیط بانان از پروژه اضافه شدند. درباره دامپروری به عنوان یک تهدید برای یوز هم مناطق با هم متفاوت بودند به عنوان مثال در پارک ملی خارتوران اینقدر این مساله بزرگ بود که پروژه از حل آن عاجر بود و همچنان هم با آن درگیر است.
در بخش مطالعاتی نیز گروه های بین المللی وارد شدند که اندیشه جدیدی از مطالعات حیات وحش در ایران را باز کردند و ما تازه متوجه شدیم چطور می توان از گوشت خواران اطلاعات کسب کرد. در همین رابطه دوربین های تله ای وارد ایران شد و دانش ما درباره انواع گونه ها و نه تنها یوزپلنگ بالا رفت. به عنوان مثال در کتاب هوشنگ ضیایی درباره گونه ها، یکی از نادرترین گونه های روباهی، شاه روباه به واسطه تعداد اندک مشاهده ذکر شده است؛ این در حالی است که با آمدن دوربین های تله ای متوجه شدیم این روباه اصلا اندک نیست بلکه در همه مناطق کویری به چشم می خورد اما از آنجا که ساعت فعالیت این گونه بسیار خاص در شبانه روز و از دیروقت شب تا دم دمای صبح بود، تعداد بسیاری کمی از آنها توسط محیط بانان و یا مردم محلی مشاهده شده بود.
اگر بخواهید یک دسته بندی از مشکلاتی که از ابتدای پروژه با آن روبرو بودید بیان کنید، این مشکلات چه بودند؟
در ابتدای پروژه خطاهایی وجود داشت زیرا کسانی که در پروژه بودند چگونگی استفاده از دستگاه ها را به درستی نمی دانستند به این ترتیب در حالی که ابزار را داشتیم، دانش اجرا وجود نداشت. بنابراین مشاوران بین المللی پروتکل هایی را به پروژه ارائه کردند اما این پروتکل ها هم نیم بند اجرا شدند و ما نتوانستیم به پایه قابل اطمینانی برسیم که وضع یوز به لحاظ تعداد چقدر است و این امر موجب شد خیلی چیزها را از دست بدهیم که یکی از آن ها ارزیابی پروژه است. یکی از مهم ترین ابزارهای اساسی برای ارزیابی پروژه یوز کاهش یا افزایش تعداد یوزها پیش و پس از اجرای پروژه است و چون ما از تعداد یوز در ابتدای پروژه و پس از اجرا نداشتیم نمی توانیم ارزیابی درستی از آن داشته باشیم.
هم چنین در حوزه آگاه سازی در ابتدای پروژه تنها حاشیه نشینان زیستگاه یوز مدنظر قرار داشتند و انجمن هایی شکل گرفتند که از اهمیت یوز برای مردم صحبت کنند اما در همان زمان و حتی اکنون گاهی کار درست انجام نمی شود. ما معیار درستی برای گفت و گو با مردم محلی نداشتیم و از عواملی که موجب می شد مردم آموزش ها را جدی گرفته و آن را تبدیل به مساله شان کنند، آگاه نبودیم. ما به عنوان یک انسان شهرنشین با کم ترین تعارض با حیات وحش در روستاها درباره ارزش های اکولوژیک و زیبایی یوز می گفتیم در حالی که این گفته ها نمی توانست آنها را به حفاظت قانع کند. الان که به گذشته بر می گردیم می بینیم مردم روستایی به خوبی آگاهند چه چیزی برای زندگی آنها خوب است یا نه، آنها آدم هایی نیستند که نیازهای اولیه زندگی آنها به صورت کامل تامین شده است بنابراین اگر بخواهید با این مردم صحبت کنید باید به آنچه نیازهای آنها را تهدید می کند، توجه کنید. دامداری که دام های خود را به واسطه حمله پلنگ از دست داده است نمی تواند به دام های خود بی توجه باشد همان طور که یک فرد شهرنشین حاضر نیست حقوق خود را به واسطه یوز واگذار کند بنابراین ما سعی کردیم رویه خود را کمی تغییر دهیم. در یک جمع بندی می توان گفت در فاز اول پروژه حفاظت با افزایش محیط بانان صورت گرفت، حوزه دوم تحقیق و پایش بود که در ابتدا خیلی قوی ظاهر شد و مشاوران برجسته بین المللی وارد شدند و آخرین تکنولوژی ها را با خود به ایران آوردند و گنجینه اطلاعاتی از نه تنها یوز بلکه از گونه های دیگر در اختیار ما قرار دادند و آخرین مورد هم آگاه سازی بود که تمرکز آن روی حاشیه نشینان قرار گرفت.
دلبر پیش از انتقال به پارک پردیسان
آیا گفت و گوی شما با مردم محلی تنها به آگاه سازی درباره ارزش اکولوژیک یوز محدود می شد یا توانمندسازی نیز مدنظر قرار گرفت؟
در گذشته توانمندسازی مد نظر قرار نداشت و صرفا آموزش ارزش های یوزپلنگ بود. بخشی از آموزش ها به این نکته بر می گشت که یوز به دام های آنها حمله نمی کند زیرا این تصور به واسطه مشاهده اندک پلنگ نسبت به این گونه وجود داشت. اما چون در آن دوره آموزش ها با توانمندسازی همراه نبود و ریشه ای در هیچ کدام از نیازهای مردم نداشت عملا خیلی زود هم فراموش می شد و مردم پای این آموزه ها نمی ایستادند. در بافق برای گروه های مختلف مردم نظیر کودکان و زنان و دامداران این مسائل عنوان شد ولی زمانی که پای منفعتی مانند جاده پیش آمد آنها با وجود اینکه حتی برای یوز یک NGO حافظان یوز هم درست کرده بودند در صف متقاضیان جاده ایستادند. در گام های بعد توانمندسازی به پروژه یوز مشابه سایر پروژه ها وارد شد با این حال همانند دیگر پروژه ها بحث معیشت پایدار آنچنان که باید مدنظر قرار نگرفت. به عنوان مثال شاهد هستیم که پروژه روی احیای صنایع دستی یک منطقه متمرکز می شود اما به واسطه اینکه محصول تولید شده توان رقابت با مازاد دامی که دامدار در پناهگاه حیات وحش یا پارک ملی را ندارد، به سرعت محو می شود و کسب و کار سابق باقی می ماند.
این ویژگی در پروژه ای که در روستای قلعه بالا بر روی احیای تانه بافی به عنوان هنری قدیمی که پروژه در صدد احیای آن بود به خوبی مشهود است، در این پروژه و پروژه های مشابه شاهد هستیم که محصولات تولید می شود اما به واسطه اینکه توان اتصال به بازار را ندارد با گذشت مدتی پس از اجرای پروژه تضعیف می شود آیا در برنامه های جدید بازار به عنوان ضلع دیگر توانمندسازی مدنظر قرار گرفته است؟
مطلبی که تحت عنوان بازار به آن اشاره کردید کلید قضیه است. کسانی که برای توانمندسازی در پروژه یوز، SGP و سایر پروژه های بین المللی به روستا می رفتند کمتر به این مساله توجه می کردند از این رو ما سعی کردیم اصلاحی در این روند به وجود آوریم. در گذشته هنرمند صنایع دستی از سوی دست اندرکاران پروژه برای احیای صنایع دستی به روستا می رفت و آموزش هایی را به مردم محلی می داد. اما با خروج پروژه این هنر نیز به دست فراموشی سپرده می شد. به عنوان مثال در همان تانه، این روند که ما در بازار جستجو کرده و ارزیابی درستی از وضعیت فروش داشته باشیم وجود نداشت. در واقع ما نیازمند ورود افراد اقتصادی در کنار هنرمندان بودیم تا ظرفیت های روستا به این لحاظ سنجیده و پایداری با ارتباط بازار واقعی و تولید کننده برقرار شود.
با توجه به گفته های شما واسطه ها می توانند این حلقه ارتباطی را ایجاد کنند.
همین طور است. این یک سیستم کهن است که در گذشته هم وجود داشته است. هیچ روستایی در گذشته برای فروش محصولاتش به تهران نمی آمده بلکه واسطه ها بودند که این کار را انجام می دادند. بنابراین در این جاست که نقش فروشگاه هایی مانند کفشدوزک برجسته می شود.
با این حال کفشدوزک تنها یک فروشگاه و حجم تولیدات روستایی که در ایران تولید می شود، بسیار انبوه است، شما آیا کاری درباره ایجاد واسطه های محلی برای ایجاد یک بازار دائم برای محصولات روستایی کرده اید؟ کسانی که ارتباط نزدیکی به جامعه محلی داشته باشند و بتوانند نسبت خلق محصولات تازه و ورود آنها به بازار اقدام کنند.
این کار ما نیست بلکه یک مشاور می تواند آن را طراحی کند. ما هنوز در رویکرد جدید وارد اجرا نشده ایم و الان در فازی هستیم که با وسواس جلو می رویم. به یاد داشته باشیم هدف اصلی پروژه ما مشابه منارید و ترسیب کربن توانمندسازی نیست. ما به این بحث ورود پیدا کرده ایم چون الگوی درستی است تا دیوار بین مردم و دیوار حفاظت را بشکنیم. به نظر من تغییر معیشت برای مردم روستایی نیاز به زمان دارد و باید به آن ها فرصت داد، با توجه به یک سالی که از پروژه یوز باقی مانده است ما می توانیم این بار را روی دوش انجمن ها بگذاریم.
شما درباره تغییر رویه در پروژه یوز خبر دادید و برنامه هایی که قصد اجرای آنها را دارید، در حال حاضر پروژه به چه فعالیتی مشغول است؟
تغییر در کیفیت یا برنامه ای که قصد دارد اتفاق بیفتد خیلی متکی به نیازسنجی جامعه روستایی است. دستیابی به معیشتی که بدون ما بتواند پایدار بماند مورد توجه ماست و اینکه آن را بتوانیم به بازار واقعی وصل کنیم. کالای تولیدی در این معیشت مکمل می تواند صنایع دستی، محصولات باغی و دامی یا توریسم و خدمات باشد. به عنوان مثال در خارتوران گردشگری پتانسیل موفقیت را دارد. اما باید توجه داشته باشیم که توریسم یک تیغ دو لبه است، این شیوه معیشتی با رونق بدون برنامه ریزی می تواند توسعه ناموزون روستا را به همراه داشته و حفاظت را نیز تحت الشعاع خود قرار دهد. بنابراین در طرح خود ما به دنبال ایجاد یک ساز و کار کنترلی هستیم. در واقع سبک کار ما در این منطقه توانمندسازی نیست بلکه برقرار کردن ساختاری است که در آن فرمانداری، بخشداری، شهرداری و... در کنار هم در تدوین و اجرای این ساز و کار حضور داشته باشند باشند. از این رو در حال حاضر در روستای قلعه بالا به آسیب سنجی و جمع آوری نظرات روستاییان درباره شیوه ای گردشگری و... مشغول هستیم. در گام بعدی بخش برنامه ریزی به شکل مشارکتی خواهد بود؛ یعنی از افراد محلی، انجمن های فعال در منطقه و از مسئولان محلی برای برنامه ریزی کمک گرفته می شود. به نظر من اگر ما تا پایان عمر پروژه همان برنامه را بتوانیم در بیاوریم، کار بزرگی انجام شده است در همین رابطه همچنین در حال رایزنی با دولت آلمان بخشی دارد و بخشی که به توریسم پایدار علاقه مند شده است هستیم و سعی می کنیم این دیدگاه ها را برای حفظ زیستگاه ها داشته باشند. در همین رابطه آنها بازدیدی هم از قلعه بالا در ماه های آتی خواهند داشت.
یکی از متولیان گردشگری در ایران جامعه تورگردانان و انجمن صنفی راهنمایان تور است، آیا شما قصد دارید رایزنی هایی را با این گروه ها برای اتصال روستاها به بازار گردشگری انجام دهید؟
قطعا. زمانی که ما برنامه را دربیاوریم و ساختار اولیه مشخص شد این ارتباط برقرار می شود زیرا آنها متخصص بازاریابی و تورگردانی هستند. در این مرحله ما خدمات را مشخص کرده و به آنها عرضه می کنیم. در واقع ما قصد داریم به سمتی برویم که اهرم های کنترلی در خود جامعه شکل بگیرد و ابعاد و شاخه های توریسم برای آنها مشخص شود. در همین راستاست که از انجمن بوم پژوهان نیز خواسته ایم فعالیت های قبلی خود در روستاهای رضاآباد و احمدآباد به عنوان دیگر روستاهای پارک ملی توران را مورد بازنگری مجدد قرار دهد.