9 اکتبر 2024 - 22:05
به مناسبت ششم بهمن «روز آواها و نواها»

چرا فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید؟

26 ژانویه 2022 - 10:00 dsfr.ir/bp4f2

چرا فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید؟
anthropologyandculture.com
سرزمین، تاریخ، زبان فارسی، دین، جشن ها، استوره ها، هنر، ادبیات ازشناسه های فرهنگ ایرانی هستند

شناسه ی ملی ایرانی از اندام هایی چون؛ سرزمین، تاریخ، زبان فارسی، دین، جشن ها، استوره ها، هنر، ادبیات و ... پدید آمده است. بی گمان خنیای ایرانی، برآیند همه ی این ویژگی ها است که جایگاهی شگرف در ماندگاری و شکوفایی آن ها داشته، گاه زمینه ساز یکپارچگی ملی نیز بوده است. از این رو فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید.

اشکان زارعی پژوهشگر در یادداشتی که با عنوان «خنیای ایرانی از باربد تا ارموی»، به مناسبت ششم بهمن که روز آواها و نواها نامگذاری شده است، این طور نوشته است: «موسیقی ایرانی، قباله حیثیت و سند شرافت ماست ... از مخبرالسطنه ها تا رضا محجوبی ها، همه برای این زبان همگانی رنج برده اند و مایه گذاشته اند. این موسیقی را نمی شود به زنجیر کشید و مقیدش کرد، بایستی با جان و دل با گوش باطن از استاد فرا گرفت. (ابوالحسن اقبال آذر)

خنیای (موسیقی) ایرانی بازتابی از آیین ها، باورها، شیوه زندگی، اندیشه و پیشینه مردم این سرزمین کهن است که آوندهای (ظروف) سفالی، دست نوشته ها، مُهرها وسنگ نگاره ها از هزاره های دور گواهی بر این سخن دارند، به ویژه آن که خنیاگری، با چکامه، آواز و رقص پیوند داشته و ایرانیان در این هنرها همواره دستی توانا داشته اند.

از این رو ایرانیان را باید دیرینه ترین مردمان خنیاگر جهان دانست که جایگاهی شگرف در شکوفایی این هنر در هزارتوی تاریخ داشته اند که نشانه های آن را می توان در خنیای ایرانیان آشکارا دید.

پیشینه خُنیاگری ایران را باید از ۴۰۰۰ هزار سال پیش از میلاد به هنگام پادشاهی ایلامی ها جستجو کرد. جایی که بر مُهر گلی چغامیش خوزستان سه نوازنده با چنگ کمانی، تنبک و بوق یا شیپور با یک آوازه خوان همراهی می کنند.

در این تصویر که «نیپاس دلوگاز » خاورشناس آمریکایی آن را نخستین همنوازی (اکستر) جهان نامیده، سه گونه ساز زهی، بادی و ضربی دیده می شود که نمایانگر شناخت و پیشرفت ایلامی ها از خنیا (موسیقی) و ابزار آن دارد. 

از نمونه های دیگر خنیای ایلامی، افزون بر پیکرک های مردان و زنان نوازنده چنگ، لیر، سازهای زهی، جغجغه، چغانه در چغازنبیل شوش و هفت تپه، می توان از جام ارجان بهبهان و کول فره ایذه نیز یاد کرد. جام ارجان، سینی برنزی برآمده از نقش مایه هایی در پنج ستون است که در آن شش نوازنده را پشت سر شاه نمایش می دهد.

در سنگ نگاره شماره یک کول فره نیز سه نوازنده که یکی از آن ها با چنگ عمودی، دیگری با چنگ افقی است که با مضراب نواخته می شود و نوازنده سوم با گونه ای از دف یا دایره چهار گوش در حال نواختن هستند.

خاندان های آریایی نیز با خُنیا (موسیقی) آشنایی داشته، از آن بهره فراوان می بردند. در این زمینه رویدادنویسان، سه گونه موسیقی دینی، بزمی و رزمی را برای هخامنشیان بر شمرده اند. چنان که مغان در نیایشگاه ها، آیین های دینی را با آواز و سرودخوانی برگزار می کردند. هرودوت در سده پنجم پیش از میلاد دراین باره می گوید:

«ایرانیان برای تقدیم نذر و قربانی به خدا و مقدسات خود، قربانگاه ندارند، آتش مقدس روشن نمی کنند، بر قبر شراب نمی پاشند ولی یکی از موبدان حاضر می شود و یکی از سرودهای مقدس مذهبی را می خواند.»

در جنگ ها نیز شیپور، نقاره، کوس، دهل،، تبیره (گونه ای طبل)، کرنا، سرنا، گاودم جام و ... به کار گرفته می شد.

به گفته گزنفون، کورش هخامنشی هنگام جنگ برای ترساندن دشمن به سپاه خود فرمان نواختن طبل و شیپور داده، برای افزایش جوش و خروش سربازانش، از آنان می خواست سرود بخوانند.

هرودوت، در کتاب خویش داستانی از گفتگوی کنایه آمیز کورش پس از شکست کرزوس از ساز «نی» می گوید به گفته نویسندگان یونانی، خنیاگران، رامشگران و آوازخوانان در بزم ها و جشن هایی چون مهرگان و نوروز با سازهایی مانند عود، چنگ، نی، ارغنون، چغانه، بربت در جلو دیدگان شاهان هخامنشی هنرنمایی می کردند.

اگر چه آگاهی از پیشینه موسیقی اشکانیان اندک است، اما هنرنمایی نوازندگانی به نام گوسان، فراوانی وگونه وگونی سازها، پیکرک ها، تندیس ها و سنگ نگاره های موسیقیایی در گستره اشکانی از نسأ در ترکمنستان کنونی تا نیپور و اوروک در میان رودان یا عراق امروزین نشان دهنده جایگاه موسیقی در میان پارتیان است.

فرمانروایی چهارصد ساله ساسانیان را باید شکوهمندترین دوره خنیاگری ایران باستان به شمار آورد. زیرا به باور برخی کارشناسان در این بازه ادبیات آهنگین در چهار گونه سرود، چامه یا چکامک، پهلویات یا فهلویات وترانه یا ترانک دست مایه خوبی را برای خنیاگران فراهم ساخت.

بی گمان شوند (دلیل) این پیشرفت ریشه در هواه خواهی و پشتیبانی شاهان ساسانی از این هنر دارد. آن جا که اردشیر بنیان گذار ساسانیان به خنیاگران، جایگاه ویژه اجتماعی داد، بهرام گور که خود دستی در خنیاگری داشت، فرمان داد تا چهارصد نوازنده و آوازخوان هندی به ایران بیاورند. انوشیروان نیز از چامه سرایان و سُرایندگان خواست داستان های ملی ایرانی را گردآوری کرده تا خوانندگان و نوازندگان از آن ها بهره ببرند.

فرمانروایی خسروپرویز را دوران زرین خنیای ایرانی نامیده اند، زیرا اندیشمندان و آهنگ سازان برجسته ای همچون باربد، نکسیا، سرکش، رامتین و بامشاد پدیدار شدند.

در این میان باربد را باید کارآموزده ترین و پرآوازه ترین خنیاگر ساسانی دانست که برای ۳۶۰ روز سال آهنگی ویژه ساخته و روزانه یکی از آن ها را می نواخت.

هم چنین وی را پایه گذار سی آهنگ دانسته اند که پس از اسلام بدان «الحان باربدی» می گفتند. از نگرش ارجمند و گرامی باربد نزد خسروپرویز همین بس، وی تنها کسی است که با سخنی آهنگین شاه را از مرگ اسبش، شبدیز آگاه نمود.

سنگ نگاره های بسیاری دیدگاه شاهان ساسانی را به موسیقی به خوبی بازگو می کنند که می توان از تاق بستان کرمانشاه نام برد که گروهی چنگ نواز در شکارگاه در قایقی نشسته و نوازندگی می کنند که نشان می دهد ساسانیان در هنگام شکار نیز از ساز و آواز چشم نمی پوشیدند.

خنیاگری افزون بر کاخ شاهان و درباریان ساسانی با جنبش های اجتماعی آن روزگاران نیز درهم آمیخته بود. چنان که مانی اندیشه های خود را به نام «زبور» با سازو آواز بازگو کرده، تا چین را نیز درنوردید.

هم چنین مزدک شادی را یکی از ستون های برجسته ٔ زندگی آدمی می دانست که نماینده خنیا به شمار آمده، در نزد اهورامزدا گرامی است.

به باور برخی کارشناسان بن مایه خنیای کنونی ایران برآمده از هفت خسروانی روزگار ساسانی است که با سرنگونی آنان از میان نرفته، خنیای، اسلامی، عربی و شرقی را درنوردید.

با فروپاشی ساسانیان، خنیای ایرانی از فراز گذشته دچار فرود گردید. اما پس از چندی نیاکان ما آهسته و پیوسته، فرهنگ و هنر ایرانی را بار دیگر در ساختار عربی اسلامی وارد کردند.

چنان که ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی از خنیاگران ایرانی تباری چون «نشیط فارسی»، «ابن محرز» و «یونس کاتب» در خنیای عربی نام برده است.

هم چنین از نشانه های بارز دیگر توانمندی خنیای ایران در فرهنگ عربی، باید از نام های فارسی آهنگ ها و دستگاه های عربی مانند عجم، دلکش، خاوران، بسته نگار، اوج، راست، ماهور، نوروز، شهناز، سه گاه، چهارگاه، زنگوله، نهاوند، نهفت و ... یاد کرد.

در رویه ۸۴ جلد ۳ کتاب الاغانی آمده است:

«عبدالله ابن زبیر که مشغول مرمت خانه کعبه بود کارگران و اسیران ایرانی را برای ساختن خانه کعبه استخدام کرد و ایشان در ضمن انجام کار آواز می خواندند و عرب را آواز آن ها خوش آمد و بین این کارگران بعضی از موسیقی اطلاع داشتند و آوازهای ایرانی را به اعراب آموختند.

نخستین کس از اعراب که آوازهای ایرانی را یاد گرفته و اشعار عربی را با الحان ایرانی خوانده یکی از موالی ایرانی به نام ابوعثمان سعید بن مسجح است».

هم چنین ابوالفرج اصفهانی در رویه ۱۵۰ جلد ۱ کتاب الاغانی می گوید:

«ابن سریج، بربط (عودالفارسی) را نزد ایشان( سعیدبن مسجح) دید و راه و رسم نواختن آن را از ایشان فرا گرفت و موسیقی عرب را با این ساز می نواخت. این بربط تا یک قرن بعد از شروع خلافت عباسیان در عالم عرب معمول بود.»

البته آشنایی اعراب با خنیاگری ایرانی به پیش از اسلام برمی گردد، چنان که به گفته ی احمد قلقشندی در رویه ۱۵۹ کتاب صبح الاعشی «نضربن الحارث به شوند رفت وآمد به سرزمین حیره عود نواختن و آواز عبادیان را فرا گرفت و سپس آن را به اهل مکه آموخت». هم چنین «اعشی بن قیس» چامه سرای دوره جاهلیت نیز در جرگه کسانی بود که از خنیای ایرانی و زبان فارسی شناخت داشت.

از سده سوم هجری ایرانیان بسیاری در جهان اسلام پژوهش های ارزشمند و ماندگاری را پیرامون خنیاگری انجام دادند که می توان از کسانی مانند: ابونصر فارابی، بوعلی سینا، صفی الدین ارموی، قطب الدین شیرازی و عبدالقادر مراغه ای نام برد.

به گفته ی رویدادنگاران، ابونصر فارابی نخستین و کارسازترین دانشمند پس از اسلام است که پیرامون خنیاگری، اندیشه های نوینی را در میان مسلمانان با نگارش کتاب «موسیقی کبیر» بازگو کرد. برخی وی را که خود عودنواز زبردستی بوده، سازنده «قانون» نیز می دانند.

فارابی در کتاب خویش از قوانین آواها و نسبت های ریاضی صداها و هم چنین، هماهنگی آن ها در خنیا سخن گفته، با واکاوی موشکافانه درباره دو پرده موسیقی "وسطای زلزل" و "وسطای فردوس" بازه و دوری آنها را به دست آورد. هم چنین با بهره گیری از فرهنگ ایران باستان، پرده بندی خنیای ایران و اعراب را بر یک گام استوار ساخت.

بوعلی سینا نیز با کتاب های الشفاء، النجاة، دانشنامه یا حکمت علائی ، المدخل الی صناعه الموسیقی و کتاب اللواحق، که در هریک به گونه ای به خنیا پرداخته، جایگاهی ارزنده در پیشرفت این هنر در سده های نخستین اسلامی داشته است، به ویژه بخشی از کتاب شفا که با نام «جوامع علم الموسیقی » برجسته ترین کار نوشتاری بوعلی سینا در خنیاگری است.

صفی الدین اُرموی از دیگر نوازندگان، آهنگ سازان و کارشناسان خنیاگری است که در سده هفتم هجری در شهر ارومیه زاده شد.

وی نخستین کسی است که آهنگ خنیاگری را با واژه ها و شمارگان نوشت؛ از این رو توانست نغمه هایی را که در گذشته از راه گوش و سینه به سینه گفته یا خوانده می شد با نُت یادداشت کند.

او را بنیاگذار روش منتظمیه در خنیاگری جهان اسلام و ایران دانسته اند. آموزه ای که اروپایی ها آن کلاسیک و سیستماتیک نامیده اند.

صفی الدین به کمک منتظمیه که شیوه و رویکردی نظری بود، به پالایش، سامان دهی و گسترش نگرش و گفتار پیشینیان پیرامون خنیاگری پرداخت. هم چنین توانست پیوستگی خنیای ایرانی را از دوره ی ساسانیان تا روزگار خود پاسداری کند.

چنان که فارمر و ه‍ِلم هولتز، خاستگاه خنیای اُرموی را پرده بندی تنبور خراسانی می دانند که ریشه در خنیای ساسانیان دارد.

صفی الدین در جایگاه یک آهنگ ساز نیز صور آوازی «صوت»، «قول» و «نوبه» را آموزش و گسترش داد. در سده ی هفتم «نوبه» بسیار خواهان داشت و او نزدیک بر ۱۳۰ «نوبه» ساخته است.

وی با نگارش کتاب های الادوار، رساله الشرفیه، رسالة ایقاع، فائدة فی العلم الموسیقی و ساختن دو ساز به نام های «مغنی» و «نُزهه» بی گمان بزرگ ترین و کارسازترین دانشمند ایرانی در زمینه ی خنیا پس از فارابی است.

به همین شوند بزرگان این هنر از وی به نیکی یاد کرده اند. چنان که قطب الدین شیرازی او را «فرید عصر و وحید دهر، الطف جهان، افضل ایران» نامیده و ابن صیقل ادیب و واژه شناس سده هفتم نیز به وی فرنام هایی (القابی) چون «الصدر الکبیر»، «عالم فاضل» و «علامه» داده و عبدالقادر مراغی هم ارموی را «مولانا صفی الدین عبدالمومن بن فاخر الارموی» خوانده است.

خنیاگری در درازنای تاریخ کارکردی فراتر از یک هنر در زندگی انسانی ایرانی داشته، با اندیشه و باور او سخت گره خورده است.

تعزیه و ورزش زورخانه ای که ریشه در آیین مهر و سیاوش خوانی ایران باستان دارند، نمونه هایی از این کارسازی هستند. هم چنان که عرفای ایرانی با نواختن بیشتر به خدا نزدیک شده، چامه های ایرانی نیز هرگاه با ساز و آواز همراه بود دلنشین تر شد.

شناسه ی ملی ایرانی از اندام هایی چون؛ سرزمین، تاریخ، زبان فارسی، دین، جشن ها، استوره ها، هنر، ادبیات و ... پدید آمده است. بی گمان خنیای ایرانی، برآیند همه ی این ویژگی ها است که جایگاهی شگرف در ماندگاری و شکوفایی آن ها داشته، گاه زمینه ساز یکپارچگی ملی نیز بوده است. از این رو فرهنگ ایرانی را باید «موسیقایی» نامید.

تابستان سال ۱۴۰۰ خورشیدی بی گمان در یاد هر ایرانی فرهنگ دوست می ماند زیرا سرانجام شورای فرهنگ عمومی کشور ششم بهمن روز درگذشت صفی الدین اُرموی را با عنوان آواها و نواها «روز ملی موسیقی» نام گذاری کرد.

امید است این کردار، سرآغاز رویکردی تازه و فرخنده برای هازمان(جامعه) خنیاگری ایران باشد تا از سو همبستگی بیشتر آنان را درپی داشته باشد و از سوی دیگر بالندگی خنیای ایرانی را فراهم سازد و همگان بپذیرند که خنیا نه تنها هوسرانی نیست که می تواند پیام آور فرهنگ ایرانی از کران تا کران گیتی باشد.

چنان که ابن بطوطه جهانگرد مسلمان سده ی هشتم هجری از دریانوردانی یاد می کند که در دریای چین چامه های سعدی را با تنبور می خواندند و از دختران گل فروشی نام می برد که با نواختن دف و خواندن چکامه های سعدی و مولوی به فروش گل می پرداختند.»

منابع:
موسیقی ایران از دوران کهن؛ علی سامی
نظری به موسیقی؛ روح الله خالقی
خنیاگری و موسیقی ایران؛ مری بویس
موسیقی دوره ساسانی؛ مهدی برکشلی
ایران گاهواره دانش و هنر؛ محمدعلی امام شوشتری
موسیقی ایرانی؛ مجموعه مقالات؛ هوشنگ استوار
تصنیف و سرود؛ ایرج برخوردار
راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی
تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی
ایران در زمان ساسانیان؛ آرتور کریستین سن
تاریخ و تمدن ایلام؛ یوسف مجیدزاده
اندیشه های علمی فارابی درباره موسیقی؛ مهدی برکشلی

1