19 آوریل 2024 - 17:26

هویت، فرهنگ و محیط زیست

2 نوامبر 2016 - 11:00 dsfr.ir/qr1kz

هویت، فرهنگ و محیط زیست
حسن معروف پور
پاکسازی محیط زیست از زباله ها با حضور شهروندان شهر بوکان

شاخصه های فرهنگی هر ملتی، ارتباط دیرینه ای با مؤلفه های طبیعی آن ملت دارد.

اولین و مهم ترین مؤلفه در شناخت هویت هر فرد، قوم و یا ملتی، گستره جغرافیایی محل زایش و تولد اوست. به عنوان مثال: هویت یک ایرانی با کشور ایران، یک عرب با سرزمین عرب و یک آمریکایی با کشور آمریکا مفهوم پیدا می کند. بنابراین سرزمین یا میهن، با هویت و شناسنامه افراد، اقوام و ملل پیوندی ناگسستنی دارد.

سرزمین یا میهن، گستره های جغرافیایی وسیع یا اندکی هستند که جمعیت ها را در خود جای داده اند و خود متشکل از آب (به عنوان مهم ترین منبع برای موجودیت یا همان الفبای آبادانی)، خاک که اجزاء غیرزنده بوده و در تعامل و روابط بسیار پیچیده ای با اجزاء زنده شامل پوشش های جانوری و گیاهی هستند. سرزمین به عنوان یک واحد جغرافیایی با تمام اجزاء زنده و غیرزنده، خود پدیدآورنده فرهنگ ها می باشد. فرهنگ بر اساس تعریف (ادوارد تیلور) عبارت است از مجموعه آداب ورسوم و سنن که از دیرباز و طی نسل های متمادی و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل گردیده است.

یکی از ویژگی های جوامع بشری، کوچنده بودن آن ها در زمان های متفاوت از مکانی به مکان دیگر، در پی یافتن سرزمینی بوده است که بتواند نیازهای معیشتی آن ها اعم از غذا، مسکن و مأوایی امن را فراهم کند. پیداست که در طی این کوچ و مهاجرت ها که معمولا دوطرفه و بازگشتی بوده است فرهنگ مهاجرین نیز در تغییر و پویایی بوده است. شاخصه های فرهنگی هر ملتی با توجه به تعریف فرهنگ، خود حاوی ارتباط دیرینه ای با مؤلفه های طبیعی است یعنی هر ملتی به در ازای تاریخ خویش، رابطه های تنگاتنگ با مؤلفه های طبیعی داشته. ازاین روست که هر ملتی با هر فرهنگی، عرق و علاقه ای تاریخی به سرزمین و محل زایش و پیدایش خویش دارد. این علاقه مندی از نسلی به نسل دیگر منتقل گردیده و به عنوان یک میراث معنوی ضمن حفظ بقای خود، سبب انگیزش حس پاسداشت و صیانت آن در نسل های آتی نیز می گردد. ازاین روست که چنانچه بخواهیم یک شاخصه فرهنگی را به آیندگان منتقل کنیم، بایستی آن را به عنوان یک ارزش حفاظت نماییم.

تنوع زیستی همان تنوع فرهنگی است

از طرفی پس از انقلاب صنعتی و بالأخص با مشاهده ویرانی های برجای مانده از جنگ جهانی، نهضت ها و حرکت های محیط زیستی ابتدا در آمریکا و پس ازآن در اروپا و سایر نقاط دنیا با شکل نوین خود پا به عرصه وجود گذاشت. خاصه آنکه پس از تلاش های افرادی همچون مری ولستون کرافت، املین پنکهرست به عنوان سردمداران جریانات فمینیستی در اروپا و راشل کارلسون در آمریکا، حفاظت از محیط زیست به عنوان یک پارادایم در زندگی جامعه بشری مطرح گردید. این حرکت ها ضمن کمک به تکامل علوم محیط زیستی و همچنین ایجاد یک خواست در سطح جامعه برای حفاظت از محیط زیست به عنوان مهد و بستر زیست انسان ها شد. یکی از ارکان مهم حفاظت از محیط زیست، حفاظت از تنوع زیستی (Biodiversity) می باشد که پس از معاهده 2005 پاریس در چهار سطح تنوع ژن، تنوع گونه ای، تنوع اکوسیستمی (زیستگاهی) و تنوع فرهنگی مطرح شد.

تنوع زیستی با چهار رکن آن را می توان چنین معنا نمود که اگر بخواهیم محیط زیست را به عنوان یک میراث از گذشته و نیز امانتی برای آیندگان حفاظت نماییم بایستی تمام سطوح آن را حفاظت نماییم. به باور نگارنده سطح چهارم تنوع زیستی همانا تنوع فرهنگی هرچند که متأخر باشد اما بر سطوح قبلی تقدم و رجحان دارد؛ یعنی با حفاظت از تنوع فرهنگی حفاظت از سطوح دیگر نیز میسور و ممکن می شود.

خود فرهنگ بر اساس تعریف، مجموعه ایست شامل آداب ورسوم، زبان (با گویش و لهجه)، لباس و … از یک سو و مظاهر فرهنگی شامل نمادها، عوامل طبیعی و هر آنچه جزو داشته های هر ملتی در گستره جغرافیایی خویش از سوی دیگر است. ادوارد تایلور (1917-1832) فرهنگ را مجموعه پیچیده ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی گیرد، تعریف می کند. فرهنگ، روبنا و نمود عینی مناسبات اجتماعی است که خود بر اجزای دیگری استوار می باشد.

هر منطقه از هر کشوری می تواند فرهنگ متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. فرهنگ به وسیله آموزش، به نسل بعدی منتقل می شود؛ درحالی که ژنتیک به وسیله وراثت منتقل می شود. در مقابل فرهنگ، نافرهنگ نیز وجود دارد و آن عبارت است ازآنچه جامعه با آن تعامل دارد ولی فرهنگ نیست؛ مانند اقلیم، آب و هوا، ژن، حوادث، وجود یا عدم وجود منابع طبیعی، سنت های الهی، بیماری ها و … که این عوامل خود جزئی از زیربنای فرهنگی را شامل می شود.

در هر صورت، چنانچه بخواهیم یک فرهنگ را حفاظت کنیم ضمن حفاظت از اجزاء فرهنگ شامل آداب ورسوم، لباس، زبان و … بایستی از مظاهر و اشکال طبیعی موجود (نافرهنگ) نیز مراقبت به عمل آوریم.

گنجاندن یک روز به عنوان روز زبان مادری در تقویم جهانی، صرف هزینه های زیاد توسط نهادهای بین المللی برای حفاظت از شیوه های قدیمی زندگی جوامع بومی، موزه های مردم شناسی و … همگی تلاش هائی در راستای حفظ فرهنگ ها و تنوع فرهنگی موجود در جهان می باشد. به عبارتی چنانچه بخواهیم از تنوع زیستی حفاظت نماییم ناچار به حفاظت از تمام اشکال طبیعی شامل آب، خاک، کوه، تپه، جانور، گیاه و درخت و نیز مظاهر فرهنگی شامل آداب، رسوم، لباس، زبان و … هستیم.

این نگاه شاید در تقابل با هژمونی دولت- ملت ها برای مشابه سازی و اسیمیلاسیون فرهنگی ملت های تحت ستم باشد. به عبارتی دیگر برای حفاظت از تنوع زیستی به منظور حفظ آن و داشتن تکثر فرهنگی، ناچار به حذف تلاش های مذبوحانه دولت-ملت ها در حذف فیزیکی و همچنین تصفیه نژادی و فرهنگی ملت ها و اقوامی خواهیم بود که در اقلیت قرار داشته و یا به دلایل گوناگون دچار خودباختگی فرهنگی، بی هویتی و یا دچار انفعال فرهنگی-هویتی شده اند. چراکه با حذف و یا مشابه سازی هر ملتی، فرهنگ آن ملت نیز از بین رفته و رابطه هزاران ساله ساکنان با طبیعت و مظاهر طبیعی که در طی زمان خود به حفاظت از گستره های جغرافیایی و مؤلفه های زنده و غیرزنده بطن آن همت گماشته است نیز نابود خواهد شد.

انسان درروند تاریخی تکاملی خود، اجزاء زنده و غیرزنده طبیعت و محیط زیست خویش را در راستای اهداف خویش و برای بهبود وضعیت حیات خویش به کار گرفته است. برای زنده ماندن از گوشت، پوست جانوران، میوه، دانه و برگ گیاهان استفاده نموده و برای دوری از گزند باد و باران و نور خورشید از سنگ و چوب و خاک برای خویش کاشانه ای ساخته است. همین انسان در طول نسل های بعد (خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه) ضمن برداشت از ظرفیت های موجود در طبیعت به نحوی آن را نیز حفاظت کرده است. شکل حفاظت از محلی به محل دیگر و یا از قومی به قوم دیگر بعضا متفاوت نیز بوده است.

به عنوان مثال درختان موجود در قبرستان ها و یا بعضی از کوه ها و چشمه ها تقدس یافته و درگذر زمان از گزند تعرض و دست اندازی ساکنان در امان مانده است اما تقدس همین نمادهای مقدس ساکنان برای اقوام چیره و اشغالگر بی معنی و بی مفهوم بوده است و فاتحان جنگ ها برای به زانو درآوردن ملت ها و یا اقوام، نمادها و مؤلفه های فرهنگی آن ها را از بین برده اند. می توان چنان نتیجه گرفت که چنانچه ملتی بخواهد موجودیت و بودن خویش را تضمین نماید بایستی ابتدا بستر زندگی خویش (محیط زیست) را حفاظت کند. ازاین روست که در قریب به اکثریت مکاتب فکری، فلسفی و دینی نیز به اکولوژی توجه خاصی شده است. پیدایش مکاتبی چون اکو فمینیسم، اکو سوسیالیسم و … نتیجه همین نوع تفکر است.

پرواضح است که هیچ ملتی بدون فرهنگ و بدون مجموعه هایی از دستورالعمل ها و باورهایی که در طی نسل های متمادی کسب نموده است نمی تواند موجودیت خویش را حفظ نماید و مطمئنا در تقابل و تلاقی با فرهنگ های دیگر به راحتی در آن هضم و دچار استحاله می شود؛ اما برای حفاظت از این مجموعه باورها و ارزش ها که فرهنگ نامیده می شود، قبل از هر چیزی لازم است که بستر این باورها و ارزش ها و درواقع بستر فرهنگی آن، یعنی همان محیط زیست، حفاظت گردیده و توسعه یابد.

« دنیای سفر » این نوشته را از « ماهنامه چیا » آورده است. واکاوی، پی گیری، نگارش و آفرینش، شایسته سپاسگزاری است.
1