18 آوریل 2024 - 17:35

کار سخت را در برابر جوامع محلی انجام دهید؛ گوش کنید!

8 فوریه 2016 - 11:00 dsfr.ir/ah7eq

کار سخت را در برابر جوامع محلی انجام دهید؛ گوش کنید!
downtoearth.danone.com
مشارکت مردم محلی در برنامه های کمک به آفریقا ضروری است

زمانی که نتایج پروژه های آمریکایی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها را مشاهده کردم به پروژه خودمان در آفریقا افتخار کردم زیرا حداقل اسب های آبی را سیر کرده بودیم.

با مشاهده نتایج پروژه های آمریکایی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها به پروژه خودمان در آفریقا افتخار  کردم زیرا حداقل اسب های آبی را سیر کرده بودیم.

ارنستو سیرولی یکی از مشاوران برجسته در حوزه توسعه اقتصادی است. او کار خود را در سال 71 در زمینه کمک های بین المللی در آفریقا آغاز کرد و پس از آن در توسعه اقتصاد محلی در استرالیا، نیوزیلند، کانادا، انگلستان، آفریقا، امریکا لاتین، ایالات متحده آمریکا و آسیا پروژه هایی را با محوریت ترویج کارآفرینی محلی به انجام رسانده است. آنچه در زیر می خوانید شرحی از فعالیت های صورت گرفته توسط سیرولی است که در تد ارائه شده است.

هرآنچه که من می‌کنم و هر کار حرفه ای که من انجام می دهم، شکل گرفته از هفت سال کاری‌ است که از 1971 تا 19097 در پروژه های همکاری فنی با کشورهای آفریقائی در زامبیا، کنیا، ساحل عاج، الجزایر، سومالی انجام دادم. در آن دوره من برای یک موسسه غیردولتی ایتالیایی کار می کردم و هر پروژه ای که در آفریقا راه اندازی کردیم، شکست می خورد. این در حالی بود که در همان زمان، در 21 سالگی، فکر می کردم ما ایتالیایی ها، آدمهای خوبی هستیم که قصد انجام کار خیر در آفریقا را داریم اما در عوض، روی هر آنچه دست می گذاریم خرابش می کنیم.

اولین پروژه که منجر به نوشتن اولین کتاب من با عنوان "امواجی از رودخانه زامبزی" شد پروژه ای بود که در آن، ما ایتالیایی ها تصمیم گرفتیم به زامبیایی ها، آموزش دهیم چطور کشت کنند. ما با بذرهای ایتالیایی از راه رسیدیم و در دره ای بسیار زیبا، در امتداد رودخانه زامبزی به مردم محلی آموزش دادیم چطور گوجه‌های ایتالیایی و کدو کشت کنند. از آنجا که مردم محلی هیچ علاقه ای به این کار نداشتند، ما برای کاری که انجام می دادند به آنها حقوق پرداخت می کردیم در عین اینکه برایمان عجیب بود، چرا مردم محلی، در چنین دره حاصل خیزی، کشاورزی نمی کنند. اما به جای اینکه از آنها بپرسیم چرا چیزی کشت نمی کنند، خیلی راحت گفتیم "خدا را شکر که ما اینجا هستیم تا مردم زامبیا را درست به موقع از گرسنگی نجات دهیم"

از آنجا که در آفریقا همه چیز خیلی خوب رشد می کند ما  توانستیم گوجه فرنگی های فوق العاده ای کشت کنیم بنابراین زمانی که محصول آماده برداشت شد به  به زامبیایی ها گفتیم، "ببینید کشاورزی چقدر راحت است" اما همان زمان بود که نیمه شب، 200 رأس اسب آبی از رودخانه بیرون آمده و همه محصولات کشاورزی ما را خوردند.

 ما به زامبیایی ها گفتیم: خدای من، اسب های آبی !  و آنها گفتند : بله. برای همین است که ما اینجا کشاورزی نمی کنیم. پرسیدیم "چرا زودتر این مساله را به ما یادآوری نکردید؟" و آنها پاسخ دادند" شما هیچوقت نپرسیدید"

در ابتدا من فکر می کردم فقط ما ایتالیایی ها هستیم که در آفریقا اشتباه می کنیم، اما بعدها زمانی که نتایج پروژه های آمریکایی ها، انگلیسی ها و فرانسوی ها را مشاهده کردم به پروژه خودمان در آفریقا افتخار کردم زیرا حداقل ما اسب های آبی را سیر کرده بودیم.

کتاب "کمک مرده" (Dead Aid) نوشته دامبیسا مویو، بانوی اقتصاد دان زامبیایی است که در سال 2009 منتشر شده و در آن نشان می دهد  کشورهای کمک کننده غربی دو تریلیون دلار آمریکا را در 50 سال گذشته به قاره آفریقا کمک کرده اند اما آیا پول صرف شده، نتایج درستی داشته و یا این که آسیب های بیشتری به آفریقا زده ایم؟ با خواندن این کتاب  از یک زن آفریقایی می شنوید که ما چه خرابکاری هایی کرده ایم!

ما غربی ها، امپریالیست، استعمارگر و مبلغ مذهبی هستیم، و فقط دو گونه با مردم برخورد می کنیم: یا "پترونایز" می کنیم یا "پترنالیستیک" هستیم. هر دو کلمه از ریشه لاتین "پتر" هستند، که یعنی "پدر". اما این دو کلمه، دو معنی مختلف دارند. پترنالیستیک یعنی من با هر کسی از فرهنگ دیگری مثل فرزند خودم رفتار می کنم و می گویم " من تو را خیلی دوست دارم" پترونایزینگ، یعنی من با هر کسی از فرهنگ دیگری مثل نوکرم رفتار می‌کنم. برای همین است که سفید پوست ها در آفریقا "بوانا"یعنی "رئیس" خوانده می شوند.

کتاب "کوچک زیباست" نوشته شوماکر به نکته ای مهم در توسعه اقتصادی اشاره می کند و آن اینکه  اگر مردم کمک نمی خواهند، آنها را تنها بگذارید؛ بنابراین اولین اصل کمک، احترام گذاشتن به مردم است.

زمانی که  27 ساله بودم، تصمیم گرفتم فقط به مردم پاسخ بدهم یعنی چنانچه پرسشی داشتند و درخواست کمک کردند آنها را راهنمایی کنم. بنابراین سیستم "تسهیلگری بنگاه ها"  (Enterprise Facilitation) را اختراع و ایجاد کردم. در اینجا شما چیزی را شروع نکرده و هیچ کس را برای انجام کاری تشویق نمی ‌کنید، در این سیستم شما تنها یک خدمتکار برای عشق محلی و مردمی می‌شوید که آرزو دارند شرایط بهتری داشته باشند.

در این وضعیت شما ساکت هستید و با هیچ ایده ای، به یک جامعه جدید نمی‌روید. کار شما این است که تنها با مردم بومی رفت و آمد کرده و به جای ادارت، با آن ها در کافه ها ملاقات می کنید تا در خلال صحبت ها، درک کنید که آنها علاقه مند هستند چه کاری انجام دهند.  مهم ترین مساله در این حالت علاقه و اشتیاق برای انجام یک کار است. زمانی که شما به یک فردی ایده بدهید اما او علاقه ای برای انجامش نداشته باشد شما چه می توانید بکنید؟ زمانی که این علاقه را یافتید آنگاه می توانید به مردم کمک کنید تا دانش آن موضوع را نیز کسب کنند.

سال ها پیش من این ایده را داشتم که برای یک بار هم که شده، به جای از راه رسیدن و گفتن به مردم در این باره که  چه کار کنند، تنها یک بار، به آنها فارغ از جلسات رسمی یا گروهی به آنها گوش دهم. در جلسات رسمی و گروهی، عموما کارآفرین ها مشارکت نمی کنند و نمی گویند که قصد دارند با پولشان چه کاری انجام دهند از این جهت ما به تک تک افراد علاقه مندی که به ما مراجعه می کنند، مشاوره می دهیم تا علاقه های خود را به درآمد تبدیل کنند.

این طرح را من اولین بار در اسپرنس در غرب استرالیا امتحان کردم. در آن زمان در حال گذراندن دوره دکتری بوده و سعی می کردم از "پترونایزینگ" فاصله بگیرم. کاری که همان سال اول در اسپرنس انجام دادم این بود که در خیابانها راه بروم و در عرض 3 روز، من مشتری اولم رو داشتم. من به اولین نفر کمک کردم تا  ماهی خود را به یک رستوران در پرث بفروشد و بعد ماهی گیرهای دیگری نیز سراغ من آمدند تا به آنها هم کمک کنم. در این فاصله با همراهی این افراد، توانستیم ماهی تونا را به جای فروختن به کارخانه کنسروسازی در شهر آلبانی به قیمت کیلوئی 60 سنت، برای تهیه سوشی به ژاپن به قیمت کیلوئی 15 دلار بفرستیم. در این بخش بود که کشاورزها سراغ من آمدند و گفتند، "تو به آنها کمک کردی. آیا می‌توانی به ما هم کمک کنی؟" و در عرض یک سال من 27 پروژه داشتم. پس از آن، دولت سراغ من آمد و پرسید، "چطور می توانی این کار را  انجام دهی؟" و من گفتم "من یک کار خیلی خیلی سخت میکنم، ساکت می نشینم و به آنها گوش می دهم". در حال حاضر ما این کار را در 300 شهر دنیا انجام داده و توانسته ایم 40 هزار تجارت جدید را شروع کنیم.

پیتر دراکر، یکی از بزرگترین مشاوران مدیریت در تاریخ است که چند سال پیش در 96 سالگی فوت کرد. پیتر دراکر قبل ازاینکه وارد تجارت بشود، استاد فلسفه بود. او گفته است "برنامه ریزی در واقع با یک جامعه کارآفرین و ملاحظات اقتصادی، ناسازگار است."

شما باید یاد بگیرید چطور مردم را ترغیب کنید تا بیایند و با شما صحبت کنند؛ از این رو باید برای آنها حریم محرمانه و شخصی فراهم کنید و در کمک کردن به آنها عالی باشید. تنها در این زمان است که آنها سراغ شما در تعداد زیاد خواهند آمد. ما در یک جامعه 10.000 نفری، 200 مشتری داریم از این رو می توانید تصور کنید در یک جامعه 400.000 نفری، چه علائق و هوشی نهفته است؟ ما در انتهای دوران اولین انقلاب صنعتی هستیم، سوخت فسیلی غیرتجدیدپذیر، تولید کارخانه ای و... هیچکدام ماندگار نیستند و شما باید اولین چیزی که به آن فکر کنید این است که چطور تغذیه، درمان، آموزش، حمل و نقل، ارتباطات، برای هفت میلیارد انسان به صورت پایدار فراهم شود؟ از آنجا که تکنولوژی برای این کار وجود ندارد، چه کسی می خواهد این تکنولوژی را برای انقلاب سبز اختراع کند؟ دانشگاهها؟  فراموششون کنید!  دولت ها؟  فراموشش کنید! کارآفرین ها تنها کسانی هستند که همین الان نیز این کار را انجام می دهند.

 با این حال، برای کار کردن با کارآفرین ها همواره رازی وجود دارد. اول اینکه باید برای آنها حریم محرمانه فراهم کنید. در غیر این صورت، آنها سراغ شما نمی‌آیند و در ادامه نیز باید خدمات کاملا متعهدانه به آنها بدهید. از کوچکترین تا بزرگترین شرکت، باید حداقل سه کار صورت پذیرد: محصول ، بازاریابی و مدیریت مالی قوی و فوق العاده داشته باشید. ما تا به حال یک انسانی را در دنیا پیدا نکردیم که بتواند هم بسازد، هم بفروشد و هم به دنبال منابع مالی باشد؛ چنین کسی وجود ندارد و هیچ وقت به دنیا نیامده است. 100 شرکت معتبر دنیا کارنگی، وستینگهاوس، ادیسون، فورد، یا شرکت های جدید مانند گوگل، یاهو در یک چیز مشترک هستند که هیچ کدام آن ها توسط یک نفر شروع نشده است. از این جهت ما گروه ها را فعال می کنیم و گروهی از داوطلب ها را داریم که «تسهیلگری بنگاه ها» را به انجام می رسانند.

1